زنی به نام زینب در خراسان ادّعا کرد که از فرزندان حضرت فاطمه علیهاسلام است.
خبر به گوش حضرت امام رضا علیه السلام رسید. زن را خدمت امام بردند. امام ادعای او را رد کرد و فرمود:«او دورغگو است.»
آن زن ناپاک به امام ناسزا گفت و اظهار کرد:«همان طور که نسبت مرا به فاطمه تکذیب کردی، من هم نسبت تو را به او رد میکنم.»
در این هنگام غیرت علوی امام به جوش آمد و آن زن را نزد حاکم حاضر کرد و فرمود:«این زن به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و فاطمه زهرا دروغ میبندد و از نسل آنها نیست. اگر از فرزندان آنها باشد، گوشت او بر درندگان حرام است. او را در « برکه السباع» (محل نگهداری درندگان) بینداز! اگر راست بگوید، درندگان به او نزدیک نمیشوند و اگر دروغگو باشد، او را میدرند.»
زن وقتی این قضیه را شنید، گفت:«اگر راست می گویی، خودت به جایگاه درندگان برو.»
امام سخنی نگفت و برخاست.
حاکم عرض کرد:«کجا می روید؟»
امام فرمود:«به برکه السباع می روم.»
حاکم و مردمی که حاضر بودند، همه برخاستند و به دنبال ایشان حرکت کردند. امام به آن محل خطرناک وارد شد. مردم دیدند همین که حضرت امام رضا علیه السلام وارد شد، تمام درندگان روی دم های خود نشستند و به او احترام گذاشتند.
امام همه آنها را نوازش کردند و آنها هم دمهای خود را می جنباندند.
سپس امام از آنجا خارج شد و به حاکم فرمود:«حالا این زن دروغگو را در برکه بینداز.»
حاکم هم دستور داد او را به آن برکه بیاندازند. درندگان فوراً بر او حمله کردند و او را دریدند.
و این ماجرا در همه جا مشهور شد.
منابع:
بحار الانوار، ج 49، ص 61، سطر هشتم از آخر. از کشف الغمه، ج 3، ص 74.